Monday, 31 July 2017

برندسازي شخصي يا پرسونال برندينگ

برندسازي شخصي يا پرسونال برندينگ، از جمله موضوعاتي است كه اين روزها خيلي رايج شده است. كمتر مشاوري را در حوزه مديريت و روانشناسي مي‌توانيد بيابيد كه در اين زمينه صاحب نظر نباشد.
بنابراين شايد مطرح كردن اين بحث از طرف كسي چون من، كه خود يك برند شخصي محسوب نمي‌شود، كاري جسورانه يا حتي نادرست تلقي شود. اما واقعيت را بخواهيد اگر چه طراحي برنامه هاي برندسازي شخصي كاري تخصصي است و از غيرمتخصصاني چون من برنمي‌آيد، اما تشخيص خطا در برندسازي شخصي، كار چندان دشواري نيست و گمناماني چون ما هم مي‌توانند در آن زمينه نظر دهند (دوستي دارم كه هميشه مي‌گويد: من هرگز نمي‌توانم بدون دستگاه و امكانات و تجهيزات كارگاهي، به تو اطمينان دهم كه ماشين تو سالم است. اما خراب بودن را هر غيرمتخصصي هم متوجه مي‌شود).
متاسفانه حوزه‌ي برندسازي شخصي، چه در زبان فارسي و چه در زبان انگليسي،‌ چندان غني نيست. منابع بسيار محدودي وجود دارند و آنها هم چندان قوي نيستند. اصولاً بايد كساني كه برند شخصي معتبري دارند درباره‌اش بنويسند و به نظر مي‌رسند كه چنان افرادي دوست ندارند به بهانه‌ي چنين موضوعي، شخصي‌ترين بخش‌هاي مربوط به الگوي رفتاري و برنامه ريزي خود را برملا كنند.
من فهرستي از برخي منابعي را كه در زبان انگليسي در اين‌باره منتشر شده، در انتهاي اين نوشته آورده‌ام. خودم هم يك بار چند دقيقه‌اي درباره‌ي برندسازي شخصي حرف زدم كه در آرشيو فايل‌هاي راديو متمم موجود است و شايد شنيده باشيد. اما در اينجا بيشتر مواردي را كه به چشمم خورده است، بدون تقدم و تاخر خاص و بدون هرگونه ادعايي در مورد صحت علمي و عملي آنها، صرفاً به عنوان نظراتي شخصي مي‌نويسم:
برندسازي شخصي و مقايسه آن با مفهوم شهرت
 قبل از هر چيز، بايد شهرت را از مقوله برندسازي شخصي تفكيك كنيم. شهرت مقوله‌ي جديدي نيست. از كهن‌ترين تمدن‌ها هم كه سراغ بگيريد، مشاهير مختلفي در آنها بوده‌اند و تنها اتفاقي كه در طول اين هزاران سال افتاده است، ريشه‌ها و دلايل كسب شهرت تغيير كرده‌ است. زماني در يونان باستان، خطيبان و سياستمداران معروف بودند. در امپراطوري روم، شهرت از آن فرماندهان جنگ بود. كساني كه مردم، عموماً آنها را به چهره نمي‌شناختند. اما نام آنها، تقدس و احترام به همراه داشت. كشيشان، مشاهير قرون وسطي بودند و دانشمندان و فلاسفه، عصر روشنگراني را به نام خود سند زدند. نويسندگان مطرح، در قرن اخير به باشگاه مشاهير پيوستند و پس از ظهور رسانه‌هاي جمعي تصويري مانند تلويزيون، نسل جديدي از مشاهير، به باشگاه صاحب نامان قديمي و دارندگان برند شخصي افزوده شدند.
به عبارتي، عموم كساني كه ما به عنوان صاحبان بزرگ برند شخصي مي‌شناسيم، مشاهير بوده‌اند كه به سبب شغل و موقعيت اجتماعي خود، مورد توجه عامه مردم قرار گرفته‌اند. برندسازي شخصي – لااقل آنطور كه در ذهن عموم ما شكل گرفته است – به روندي معكوس فكر مي‌كند. به اين معنا كه من شغل و موقعيت اجتماعي برتر، ندارم و احساس مي‌كنم كه با استفاده از برندسازي شخصي مي‌توانم در اين هياهوي شلوغ جامعه، قدي بلندتر از اطرافيان داشته باشم. تفاوت شهرت به معناي قديم آن و برندسازي شخصي به معناي جديد آن، چيزي شبيه تفاوت يك دختر قد بلند با دختري كوتاه قد است كه كفشي با پاشنه‌اي به ارتفاع خود، به پا مي‌كند.
اين معنا از برندسازي شخصي، صرفاً نظر من نيست. كافي است نگاهي به ويكي پديا و تعريف آن از برندسازي شخصي بيندازيد. كتابي كه به عنوان نخستين توجه به برندسازي شخصي معرفي شده، كتاب Think and Grow Rich ناپلئون هيل است كه مشخصاً خطاب به آدمهايي است كه هنوز در ابتداي مسير رشد و ثروت هستند. مقاله‌ي لر و ساليوان هم كه به عنوان مرجع معرفي شده، به اين نكته توجه دارد كه برندسازي شخصي چگونه مي‌تواند مسير شغلي ما را در آينده بهبود دهد. به عبارتي، ظاهراً مخاطب بخش قابل توجهي از متخصصان برندسازي شخصي، جامعه‌ي گمنام جوياي نامي هستند كه دوست دارند از برند شخصي به عنوان ابزاري براي پيشرفت و سكويي براي پرتاب به موقعيت‌هاي بالاتر استفاده كنند.
در اينكه بسياري از سياستمداران جهان و مشاهير هاليوود، مشاور برندسازي شخصي دارند شكي نيست. اما فكر نمي‌كنم آن چيزهايي كه ما در مورد برندسازي شخصي مي‌شنويم، همان چيزهايي باشد كه آنها مي‌شنوند.
چرا برندسازي شخصي، اخيراً به صورت گسترده مورد توجه قرار مي‌گيرد؟
به هر حال، با اطمينان نسبتاً زيادي مي‌توان گفت كه ظهور شبكه هاي اجتماعي در جهان و رواج تب آنها در ايران، يكي از ريشه هاي جدي شدن برندسازي شخصي بوده است. ضمن اينكه شبكه هاي اجتماعي رسانه هايي ارزان قيمت يا رايگان به نظر مي‌رسند و هر كسي فكر مي‌كند حالا كه رسانه اي در اختيار دارد، مي‌تواند به برندسازي شخصي فكر كند، انبوه اعداد و ارقامي كه با حضور در اين رسانه ها، به سمت ما هجوم مي‌آورند، انديشيدن به برند شخصي را جدي‌تر كرده است.
خلاصه اين مقدمه‌ي طولاني اينكه ظهور شبكه هاي اجتماعي، ارزان شدن رسانه، عددي بودن و امكان مقايسه كمي موقعيت خود با ديگران در شبكه هاي اجتماعي، از جمله مواردي محسوب مي‌شوند كه تب برندسازي شخصي را جدي‌تر از گذشته كرده‌اند.
در اين جا، با توجه به برخي از رايج ترين خطاهاي حوزه برندسازي شخصي، بر چند نكته تاكيد كنم:
* برندسازي شخصي به خودي خود، يك محصول و دستاورد نيست. بلكه لباسي است كه بر تن محصول و دستاوردهاي قبلي ما پوشانده مي‌شود. شايد فردي كه يك كسب و كار موفق دارد، بخواهد به برند شخصي خود فكر كند. شايد يك بازيگر يا كارگردان معروف سينما، در اين انديشه باشد كه مردم او را چگونه مي‌بينند يا او دوست دارد مردم او را چگونه ببينند. شايد يك فوتباليست به برند شخصي فكر كند و مثلاً اين سوال برايش مطرح باشد كه داشتن يك فروشگاه پوشاك ورزشي،‌ به تقويت برند و شنيده شدن نامش بيشتر كمك مي‌كند يا صرفاً كسب درآمد از يك برند شخصي است كه قبلاً ساخته شده. اساساً هركسي كه به صورت پيوسته روبروي مردم قرار مي‌گيرد يا مورد توجه رسانه هاست، طبيعي است به اين فكر كند كه چه تصويري از او در ذهن مردم شكل مي‌گيرد يا دوست دارد شكل بگيرد.
بايد بدني باشد تا برايش به دنبال لباسي بگرديم. اگر من تا كنون هيچ نوع سابقه‌ي كار و فعاليت جدي نداشته ام، نمي‌توانم با حضور در فيس بوك و اينستاگرام و شبكه هاي اجتماعي و پرداخت پول و خريدن صفحه در نشريات مكتوب، برندسازي كنم.
* برندسازي شخصي، نيازمند زمان زيادي است. مردم، عموماً به حرفي كه خود ما در مورد خودمان مي‌زنيم، چندان توجه نمي‌كنند. بلكه منتظر مي‌مانند تا ببينند ديگران در مورد ما چه مي‌گويند. من مي‌توانم اينجا ادعا كنم كه مشهورترين فرد ايران هستم! اما شما وقتي چنين ادعايي را باور مي‌كنيد كه از دوستانتان در مورد من بشنويد. مي‌توانم بگويم موفق‌ترين مشاور مديريت هستم. اما تا شما نام من را از زبان چند مدير موفق نشنويد، توجهي به ادعاي من نمي‌كنيد. خلاصه ماجرا اينكه برندسازي شخصي، در نهايت توسط ديگران انجام مي‌شود و نه خود ما.
آنچه كه فرد مي‌تواند در اين ميانه انجام دهد، شكل دادن به يك جامعه‌ي كوچك مرجع است. به معناي اينكه اگر من بازيگر خوبي هستم، تعدادي كارگردان وجود داشته باشند كه از كار من دفاع كنند و بخشي از جامعه هم در مورد كار حرفه‌اي من صحبت كنند. اگر پزشك يا روانشناس خوبي هستم، گروهي از مراجعه كنندگانم من را تبليغ كرده و از من دفاع كنند. اگر يك نويسنده هستم، خوانندگاني داشته باشم كه نخستين تيراژ من را بخوانند و از آن دفاع كنند.
جي كي رولينگ را رسانه‌ها رولينگ نكردند. اتفاقاً ناشران و رسانه‌ها، هميشه او را رد كردند. فقط وقتي مردم كتابش را خريدند و به ديگران توصيه كردند و تيراژ فروش بالا رفت  به ارقام ميليوني رسيد، رسانه‌ها تازه براي جلب مخاطب خود، به اين پديده توجه كردند. در ايران هم مثال از اين دست كم نيست.
همه اينها به آن معني است كه برندسازي شخصي، نيازمند زمان است. درست مانند كاشتن يك دانه و انتظار كشيدن براي اينكه رشد كند و قد بكشد. شايد بتوان با آب و خاك و غذا و نور بهتر، به رشد سريع‌تر اين گياه كمك كرد، اما نمي‌توان با فشار رسانه‌اي، يك دانه را ترغيب يا تشويق كرد كه يك شبه، به يك نهال واقعي ثمربخش تبديل شود.
* در برندسازي شخصي موفق، ابتدا مردم به سمت شخص مي‌آيند و نه اينكه شخص به سمت مردم برود. كافي است سري به دنياي اهل هنر بزنيد. كيارستمي يا اصغر فرهادي، كارشان را كردند. كارشان خوب بود. مورد توجه قرار گرفت. مردم به سراغشان رفتند و از آنجا به بعد، ممكن است مسئله برند براي آنها جدي شود. چه آنكه، كم نيستند مشاهيري كه برند شخصي را جدي نمي‌گيرند و زندگي خود را مي‌كنند و دغدغه‌ي آنها اين نيست كه مردم در مورد آنها چه فكر مي‌كنند و يا حضور رسانه‌اي آنها چگونه است.
احد عظيم زاده، بهروز فروتن، سليماني كاله و بسياري از كساني كه ما به عنوان مديران موفق كسب و كار مي‌شناختيم و مي‌شناسيم، كارشان را كردند. حالا كه در سمينارهاي مديريتي مختلف دعوت مي‌شوند و سخنراني مي‌كنند، ممكن است به برند شخصي خود فكر كنند. اثر يك نفر كه از يك برند شخصي دفاع مي‌كند بيشتر از صدها نفر است كه صاحب برند به سراغشان برود و از آنها بخواهد كه به او و كار او توجه كنند.
اين فلسفه را مي‌توانيد در جزئي‌ترين رفتارها هم مورد توجه قرار دهيد. از ميان صفحات اينستاگرام يا فيس بوك يا هر شبكه اجتماعي ديگر، شما وقتي به يك صفحه وفادار ميشويد كه خودتان آن را پيدا كنيد. اما آيا به روش رايج در ايران دقت كرده‌ايد؟ من حداقل پنج نفر را مي‌شناسم كه تقريباً هر هفته، تمام كساني را كه صفحه اينستاگرام من را فالو مي‌كنند، فالو مي‌كنند و حتي بعد از رد شدن درخواستشان، چون هيچ آماري ندارد كه چه كسي را فالو كرده‌اند، هفته‌ي بعد دوباره همين كار را تكرار مي‌كنند. در اين ميان، شايد كساني را پيدا كنند كه با آنها آشنا شوند و حتي به كار آنها علاقمند شوند. اما هرگز نمي‌توان چنين فردي را، با فرد ديگري مقايسه كرد كه به تلاش و جستجو يا به توصيه‌ي دوستانش، به سراغ صفحه‌ي آنها برود.
شبيه همين ماجرا در مورد ارسال پيامك و پيامهاي وايبري و ايميلهاي تبليغاتي هم وجود دارد. امروزه با توجه به گسترده بودن زيرساختهاي ارتباطي، ملاحظه‌ي حريم شخصي ديگران، عملاً به درك و شعور خودمان برمي‌گردد. چون ابزارهاي ارتباطي، آن ديوارهاي محكم و بلند سابق را به دور خانه‌هاي ما ندارند. هر نوع ارسال پيام يا ايميل يا پيامك به كسي كه صريحاً براي دريافت آن، تقاضا نكرده است، تجاوز به حريم ديگران است و نمي‌تواند به برندسازي منجر شود.
البته اين كار اگر چه براي برندسازي شخصي زيان‌بار است، همچنان مي‌تواند به عنوان مصداق خاصي از تبليغ مقبول باشد. اگر چه اين نوع خاص از تبليغ در زيرمجموعه  Interruption Marketing يا بازاريابي با ايجاد مزاحمت و وقفه در كار ديگران، طبقه بندي مي‌شود كه بهترين متد تبليغ نيست (اگر چه رايج ترين است).
البته ريشه‌ي اين ماجرا، به همان صبور نبودن باز مي‌گردد. چون كمتر كسي حوصله دارد يك يا دو يا سه سال بنشيند تا مردم او را پيدا كنند. اساساً اگر چنين حوصله‌اي بود، كاري كرده بود و مردم تا كنون پيدايش كرده بودند. اما در اين شيوه، فرد مي‌خواهد راه چند ساله را با چند شب بيداري در رختخواب وكليك كردن روي تك تك افراد جامعه، طي كند! كمتر كسي دقت دارد كه اين شيوه، با پخش تراكت در سر ميدان‌ها كه سالها پيش رواج داشت، هيچ تفاوت ماهوي ندارد.
* برندسازي شخصي با ايجاد يك تصوير رويايي ايده‌آل فرق دارد. برند شخصي وقتي تاثيرگذار است كه با واقعيت فرد، منطبق باشد. اگر من محمدرضا شعبانعلي، يك جمله حرف ادبي هم بلد نيستم بزنم، با انتشار متون ادبي و مقالات وزين و روخواني از نوشته‌هاي ادبي ديگران، به يك شخصيت فرهنگي مبدل نمي‌شوم. دير يا زود،‌ مردم مرا در جايي خواهند ديد و مي‌بينند كه من، در وصل كردن مسند و مسند اليه جمله هم، چه عذاب اليمي را متحمل مي‌شوم. اگر فردي عصبي باشم، نمي‌توانم چهره‌اي خونسرد و آرام از خودم ايجاد كنم. دير يا زود، فرصتي پيش مي‌آيد و مردم،‌ آن چهره را هم مي‌بينند و هيچ چيز براي مردم هيجان انگيزتر از اين نسيت كه تعارضي بين برند شخصي ساخته شده و واقعيت زندگي ببينند.
برندسازي شخصي، زماني اثربخش است كه خودم باشم و خودم را بپذيرم و آنطور كه هستم،‌ با همه قوت‌ها و ضعف‌هايم، روبروي مخاطب بايستم.
* برندسازي شخصي، با ايستادن كنار همه‌ي افراد صاحب نام و صاحب برند،‌ تفاوت دارد. كم نيستند كساني كه هر روز، با اين و آن عكس مي‌اندازند و منتشر مي‌كنند. امروز با اين حرف مي زنند و فردا با آن. شايد آقاي دوربين را كه زماني تلويزيون نشانش داد و حتي با او صحبت كرد به خاطر داشته باشيد. مرد مشترك همه‌ي عكس‌هاي معروف رسانه‌اي. او در همه‌ي تظاهرات و برنامه‌ها و مراسم‌، به دنبال دوربين مي‌گشت و به آن لبخند مي‌زد. امروز ماجرا كمي ساده‌تر شده. به لطف تكنولوژي، آن دوربين معروف را در موبايل جاسازي كرده‌اند و مشاهير را هم به هر حال همه جا مي‌توان يافت. در سمينارها، در جلسات، در هواپيما و رستوران. چنين مي‌شود كه انبوهي عكس سلفي و غيرسلفي با مشاهير منتشر مي‌شود. من هر روز در آغوش اين هستم و در پشت آن. با يكي دست مي‌دهم و از ديگري امضا مي‌گيرم.
جامعه مخاطب، در تعريف دقيق هويت يك برند شخصي، به برندهاي شخصي و تجاري ديگري كه به او مرتبط و متصل هستند و با او تداعي مي‌شوند، توجه دارد. اگر يك برند شخصي را در كنار هر فرد مربوط و نامربوطي ببيند، در بهترين حالت، او را با يك مجري برنامه تلويزيوني يكسان فرض مي‌كند. بگذريم از اينكه مجري‌ها هم اين روزها آموخته‌اند و هر كدام، سبك خاصي از برنامه ها را اجرا و هدايت مي‌كنند.
* به دست آوردن دل همه، با برندسازي شخصي تفاوت دارد. اين توصيه كه چنان با نيك و بد خو كنيم كه پس از مردن، مسلمان به زمزم شويد و هندو بسوزاند، در عمل مصداق‌هاي خيلي معدود و كمي داشته است. هر برندي هميشه مخالف دارد. من هميشه كسي مانند استيو جابز يا مانند اپل را مثال مي‌زنم كه حتي در ايران – كه هيچ فعاليت رسمي ندارد – يك برند مطرح محسوب مي‌شود.
در يك مهماني بنشينيد و ببينيد كه اپل و آيفون، چقدر فحش مي‌خورند و ناسزا مي‌شنوند. قاعدتاً – اگر واژه هاي استاد مطهري را به عاريه بگيرم – هر وقت «جاذبه‌اي» باشد، «دافعه‌اي» هم هست. از ميان برندهاي موبايل، به يك برند فكر كنيد كه نه مخالف دارد نه موافق (اجازه بدهيد من مثال نزنم!). به طور قطع مي‌توان گفت نامي كه به ذهن شما مي‌رسد صرفاً يك نام است و نه يك برند مطرح.
دوستاني كه هم زمان سنگ ولنتاين و سپندارمذگان را به سينه مي‌زنند، نه دل اينها را به دست مي‌آورند و نه آنها را. مدرن‌ترها، آن را باستان شناس تاريخي و حفار گورهاي كهنه مي‌دانند و طرد مي‌كنند و فرهنگ محوران پارس انديش هم، آنها را به عنوان گم شده در فرهنگ غرب، از خود مي‌رانند. خودشان مي‌مانند و دو شب به ياد ماندني! (مثالهاي ديگر از اين دست كم نيست).
بحث در مورد برندسازي شخصي، به اينجا ختم نمي‌شود. اگر علاقمند باشيد مي‌توانيد به كتابهايي مانند Me 2.0و Brand You و You Inc. و The brand called you وانواع كتابهاي ديگري كه در اين زمينه وجود دارد، مراجعه كنيد. اما خلاصه بحث همان استعاره‌اي است كه هميشه به كار مي‌برم. تخم مرغ از داخل كه رشد كند و بشكند، به يك موجود زنده مولد تبديل مي‌شود. از بيرون نمي‌شود به آن زياد فشار آورد. اگر بشكند، جز درست كردن نيمرو و پر كردن شكم ديگران، كاربردي نخواهد داشت.

Sunday, 30 July 2017

۷ ترفند بازاريابي با اينستاگرام

ترفندهايي كه خيلي‌ها نمي‌دانند!
ژان بقوسيان

از سال قبل آموزش بازاريابي با اينستاگرام را آغاز كرده‌ام و چندين كارگاه تخصصي در اين زمينه برگزار كرده‌ايم. در اين شماره مي‌خواهم چند ترفند ارزشمند را با شما دوستان هميشگي موفقيت در ميان بگذارم.

روند انفجاري اينستاگرام

اگر اكانت اينستاگرام داريد، آيا اينستاگرام را بيشتر چك مي‌كنيد يا ايميلتان را؟ روز به روز بازاريابي با ايميل سخت‌تر مي‌شود. البته منظورم اين نيست كه قدرتش را از دست داده يا بايد كنار گذاشته شود. هنوز اصلي‌ترين روش ارتباط در بازاريابي اينترنتي همان ايميل است. ولي اطلاع‌رساني، جلب‌توجه مخاطب و بازاريابي از طريق رسانه‌هاي اجتماعي هر روز آسان‌تر مي‌شود. دليل آن است كه رسانه‌هاي اجتماعي براي مخاطب خيلي بيشتر از سايت ما يا حتي ايميل شخصي جذاب است.
جاي هيچ شكي نيست كه اينستاگرام توانسته رتبه اول را در تمام رسانه‌هاي اجتماعي موبايل به خود اختصاص دهد. اينستاگرام بيش از ۳۰۰ ميليون كاربر دارد كه بيش از ۲۰۰ ميليون از آن‌ها كاملا فعال هستند. يعني مطالب جديد را مي‌بينند. جالب است بدانيد هم‌اكنون بيش از ۲۰ ميليارد عكس در اينستاگرام وجود است، يعني تقريبا به ازاي هر فردي كه روي كرده زمين زندگي مي‌كند ۳ عكس وجود دارد!
اگر بتوانيم از اينستاگرام درست استفاده كنيم و ترفندهاي‌ آن را بدانيم به راحتي مي‌توانيم برندمان را محبوب‌تر كنيم و همچنين محصولات و خدمات را بفروشيم. شما حتي اگر سايت نداشته باشيد باز تا حدي مي‌توانيد از روش‌هاي بازاريابي با اينستاگرام استفاده كنيد. اگر فرصت بازاريابي با رسانه‌هاي اجتماعي را از دست بدهيد، يك ابزار تبليغاتي رايگان و بسيار قدرتمند را كنار گذاشته‌ايد.
هنگامي كه تعداد فالوورهاي اينستاگرام سايت مديرسبز حدود ۱۰۰۰ نفر بود، حدود ساعت ۸ عصر پنجشنبه يك كوپن تخفيف در اينستاگرام گذاشتم و نوشتم فقط تا ۲۳:۵۹ امشب. يعني آن كوپن فقط براي ۴ ساعت معتبر بود. فقط در آن ۴ ساعت چند ميليون تومان فروش ايجاد شد. اگر همين كار با ايميل انجام مي‌شد قطعا به اين سرعت نتيجه نمي‌داد. براي ديدن اين مورد واقعي مي‌توانيد در اينستاگرام modiresabz را جستجو كنيد.
اگر ميزان كل فروش را به تعداد دنبال‌كننده‌ها تقسيم كنيم مي‌بينيم در اين مورد خاص مالي هر فالوور حدود ۴۰۰۰ تومان مي‌شود. يعني هر دنبال‌كننده برايمان مي‌تواند ۴۰۰۰ تومان فروش ايجاد كند. بنابراين حتي ارزش دارد بر تبليغاتي سرمايه‌گذاري كنيم كه نتيجه آن افزايش تعداد هواداران ما شود.
مدل‌ جديد بازاريابي اينترنتي كه روز به روز در حال رايج شدن است، هدايت افراد سايت به رسانه‌هاي اجتماعي است. پس از آنكه بازديدكننده دنبال‌كننده يكي از رسانه‌هاي اجتماعي شد، به او دسترسي داريم و مي‌توانيد پيام‌هاي بازاريابي را از اين طريق برايش ارسال كنيم.
در ادامه به بررسي ۷ ترفند مي‌پردازيم كه مي‌تواند عمليات بازاريابي شما را در اينستاگرام بهبود بخشد.

 

 

۷ ترفند بازاريابي با اينستاگرام

۱. استفاده بهتر از آدرس سايت در پروفايل

در اينستاگرام شما مي‌توانيد آدرس وب‌سايت را در پروفايلتان وارد كنيد. اگر وب‌سايت نداريد بهتر است آن قسمت را خالي نگذاريد. مثلا مي‌توانيد آدرس پروفايل لينكدين خود را وارد كنيد. اگر سايت داريد بهترين حالت آن است كه به جاي وارد كردن آدرس صفحه اصلي سايت، افراد را به صفحه فرود خود هدايت كنيد. صفحه فرود صفحه‌اي است كه در آن ايميل مخاطب را دريافت مي‌كنيد و به ازاي آن يك هديه به او مي‌دهيد. هديه مي‌تواند يك كتاب الكترونيكي رايگان، آموزش صوتي، فيلم يا هر اطلاعات جذاب ديگر باشد.

۲. ايجاد توقف بر عكس‌ها

از عكس‌هايي استفاده كنيد كه باعث كنجكاوي شود. اگر عكس‌هايي بسيار معمولي و حتي با كيفيت عالي منتشر كنيد هيچ انگيزه‌اي براي توقف بر عكستان ايجاد نمي‌كنيد. افراد اغلب با عكس‌هاي زيادي مواجه هستند و تنها چيزي كه باعث توقف بر يك عكس خاص مي‌شود حس كنجكاوي است. براي ايجاد كنجكاوي روش‌هاي زيادي وجود دارد. مثلا مي‌توانيد از يك محصول از فاصله‌اي بسيار نزديك عكس بگيريد كه به راحتي قابل حدس زدن نيست. ايده ديگر گرفتن عكس از زاويه‌اي نامتداول است. كمي وقت بگذاريد و بر خلاقيت عكس‌ها كار كنيد و ببينيد چقدر بيشتر موردتوجه قرار مي‌گيرند.

۳. نوشتن توضيحات پروفايل براي فالو شدن

در بخش توضيحات پروفايلتان كه Bio ناميده مي‌شود بديهيات و موارد كليشه‌اي ننويسيد. همچنين از خودتان و كسب‌و‌كارتان تعريف نكنيد. بلكه فقط بر پاسخ يك سوال متمركز شويد. چرا ديگران بايد شما را فالو كنند؟ مهم‌ترين مطلبي كه باعث فالو شدن شما مي‌شود ارائه دليلي قانع‌كننده براي اين كار است. در واقع خيلي واضح بگوييد كه با فالو كردن شما چه مزيتي به دست مي‌آورند.
مثال نامناسب: بزرگترين شركت آموزشي در زمينه بازاريابي و مديريت
مثال مناسب: با فالو كردن اين صفحه با نكات و ترفندهاي مديريتي آشنا شويد و براي خريد از سايت كوپن‌هاي تخفيف دريافت كنيد.

۴. ارائه كوپن تخفيف فقط در اينستاگرام

در صفحه اينستاگرام مديرسبز چند تست انجام داديم تا ببينيم بهترين راهكار براي هدايت افراد از اينستاگرام به سايت و ايجاد فروش چيست. فرض كنيم مي‌خواهيد براي اعضاي اينستاگرام خود يك فروش ويژه بگذاريد و ۲۰ درصد تخفيف بدهيد. اعلام اين موضوع كه محصولات ۲۰ درصد تخفيف دارند جذابيت چنداني ايجاد نمي‌كند. بهترين كار آن است كه يك كوپن تخفيف ۲۰ درصدي به صورت كاملا انحصاري در اختيار دنبال‌كنندگان شما در اينستاگرام قرار دهيد. در سايت و جاهاي ديگر هيچ صحبتي از اين تخفيف نكنيد.

۵. ارائه مطالب انحصاري

يكي از كارهاي بسيار اشتباه كه توسط بسياري از بازاريايان اينترنتي انجام مي‌شود، انتشار تمامي پست‌ها در تمام رسانه‌هاي اجتماعي و شبكه‌هاي اجتماعي است. يعني فرض كنيد شما يك فروش ويژه داريد. اين مطلب را در فيس‌بوك، اينستاگرام، لينكدين و … اعلام مي‌كنيد. پس از مدتي كاربران مي‌بينند كه رسانه‌هاي اجتماعي شما كپي همديگر هستند. بنابراين به اين نتيجه مي‌رسند كه لزومي ندارد تمام آن‌ها را دنبال كنند. كافي است گاهي به يكي از آن‌ها نگاهي بيندازند. البته گاهي لازم است مطلبي را در تمام رسانه‌ها منشتر كنيد، ولي در هر رسانه مطالب اختصاصي هم داشته باشيد.

۶. تغيير ماهانه عكس پروفايل

عكس پروفايلتان را ماهي يك بار عوض كنيد! شايد اين مورد كمي عجيب به نظر برسد، ولي اين كار باعث مي‌شود از ديد اينستاگرام كاربر فعال‌تري محسوب شويد. هرچه كاربر فعال‌تري باشيد، عكس‌هاي شما در نتايج جستجوي اينستاگرام جايگاه بهتري خواهد داشت و احتمال ديده شدن عكس‌هايتان و فالو شدن شما بيشتر مي‌شود.
شايد فكر كنيد اكانت من كاملا تجاري است و مثلا لوگوي شركت را به عنوان عكس پروفايل قرار داده‌ام. چگونه مي‌توانم هر ماه آن را عوض كنم؟ با كمي خلاقيت اين كار انجام‌پذير است. مي‌توانيد به مناسبت‌هاي مختلف لوگو را كمي تغيير دهيد. مثلا با شروع زمستان مي‌توانيد چند دانه برف به لوگو اضافه كنيد. يا با شروع بهار زمينه لوگوي شما گل و گياه باشد. حتي گاهي مي‌توانيد بر عكس پروفايلتان بنويسيد: فروش ويژه!

۷. اول آموزش، سپس فروش

در اينستاگرام به آموزش بپردازيد. شايد بلافاصله بگوييد كار من آموزش نيست. مثلا فروشگاه لوازم اتومبيل دارم. حتي اگر لوازم اتومبيل مي‌فروشيد كار اصلي شما آموزش است. البته منظور از آموزش ارائه نكات و ترفندهايي درباره لوازم اتومبيل است. همچنين مي‌توانيد نكاتي را بگوييد تا مخاطب با خواندن آن بتواند خريد بهتري انجام دهد. در آموزش‌ها توضيح دهيد چگونه مي‌توان تشخيص داد محصول كيفيت مناسبي دارد يا خير. درواقع اغلب خريداران به كمك و آموزش نياز دارند و ترجيح مي‌دهند محصول را از كسي بخرند كه آموزش بهتري مي‌دهد. يكي از دلايل موفقيت ديجي‌كالا همين است. اغلي افراد براي كسب اطلاعات درباره محصول و مقايسه محصولات به سايت مراجعه مي‌كنند، سپس به خريدار تبديل مي‌شوند.

منبع : مدير سبز

۸ روش برای افزایش ترافیک سایت

افزایش ترافیک سایت قدمی ضروری در موفقیت اینترنتی است.
سایت شما در هز زمینه‌ای باشد، اولین چیزی که به آن نیاز دارید بازدید‌کننده است. بدون داشتن بازدیدکننده علاقه‌مندانی نخواهید داشت و در نتیجه فروشتان صفر خواهد بود!
با استفاده از ۸ روش زیر می‌توانید از همین امروز به افزایش ترافیک سایت و ایجاد ترافیک پایدار برای سایتتان بپردازید:

۱. موتورهای جستجو

اولین قدم بزرگ برای افزایش ترافیک سایت  این است که سایت خود را به تمام موتورهای جستوجو معرفی کنید و آن را طوری بهینه کنید که وقتی کسی کلمات کلیدی سایتتان را جستجو کرد جزو اولین نتایج جستجوی سایت‌هایی مثل گوگل باشید. همچنین سایت خود در تمام دایرکتوری‌ها و مرجع‌های آنلاین ثبت کنید. دایرکتوی‌ها یا فهرست‌ها سایت‌هایی هستند که سایت‌های دیگر را معرفی می‌کنند. برای یافتن سایت‌های دایرکتوری در گوگل عبارت «فهرست سایتهای فارسی» را جستجو کنید.
موتورهای جستوجوی معروف و مهم گوگل، یاهو و بینگ هستند ولی مطمئن شوید که سایتتان در موتورهای جستجوی غیر‌معروف دیگر هم ثبت شود چون تعداد سایت‌هایی که شما را در فهرست خود داشته باشند در رنکینگ موتورهای جستوجوی یاهو و گوگل تاثیر‌گذار است.
 

۲. استفاده از فروم‌ها یا انجمن‌ها

نوشتن مقالات در انجمن‌ها و جواب دادن به پست‌هایی که با کارتان مرتبط است روش بسیار خوبی برای مطرح کردن خودتان است. به‌سادگی با پاسخ دادن به سوالاتی که در فروم ها مطرح می‌شوند می‌توانید به‌راحتی بین علاقه‌مندان به‌عنوان یک متخصص در کسب‌و‌کارتان مطرح شوید. همچنین به سوالات رایج و نیاز‌های اصلی علاقه‌مندان پی خواهید برد. همچنین بررسی کنید که قوانین فروم به ‌شما اجازه بدهد که لینکی از خود را به‌عنوان امضا یا زیر‌نویس قرار دهید. اگر چنین است حتما از این فرصت استفاده کنید تا مردم با خواندن جواب‌‌ها و مطالب شما علاقه‌مند به بازدید از سایت شما شوند. این موضوع باعث افزایش ترافیک سایت شما می‌شود.
 

۳. از امضا‌ ایمیل استفاده کنید

یک امضای ساده با یک توضیح یک‌خطی در مورد مزایای اصلی خدمات خود تهیه کنید. این امضا را می‌توانید زیر هر ایمیلی که می‌فرستید قرار دهید. حتی می‌توانید ایمیل‌هایی با مطالب مرتبط تهیه کنید و با امضای خودتان پخش کنید. دقت کنید که این ایمیل‌ها وقتی دست‌به‌دست فوروارد شوند تعداد خیلی بیشتری از علاقه‌مندان تبلیغات‌ تان را خواهند دید. دقت کنید که احتمالا دوستان کسانی که به کارتان علاقه‌مند هستند و ایمیل فوروارد شده به دستشان می‌رسد نیز احتمالا به کارتان علاقه‌مند خواهند بود.
 

۴. وبلاگ‌ها

این روش افزایش ترافیک سایت هم درست مانند نوشتن مطلب و نظر دادن در فروم ها است. می‌توانید در وبلاگ‌های مرتبط نظر بدهید. بسیاری از وبلاگ‌نویسان از اینکه به‌عنوان مهمان در وبلاگشان مطلب بنویسید خوشحال می‌شوند. مزیت این روش نسبت به نوشتن مطلب در فروم ها این است که از اعتبار وبلاگ و نویسنده اصلی آن برای اعتبار بخشیدن و تایید خودتان استفاده می‌کنید.
 

۵. رسانه‌های اجتماعی

در تمام رسانه‌های اجتماعی معروف صفحه‌ای بسازید و مطالب مفید و ارزشمندی درباره کارتان منتشر کنید. در این صفحات تا حد ممکن به معرفی محصولان خود نپردازید. مطالبی بنویسید که مخاطبان شما از دیدن آن لذت ببرند. شاید بهترین کار انتشار مطالب آموزشی بسیار کوتاه باشد چون به سرعت به افزایش ترافیک سایت شما کمک می‌کند.
 

۶. تبادل لینک

تبادل لینک با سایت‌های غیر‌رقیب ولی مرتبط با کسب‌و‌کارتان یا مرتبط با بازار هدفتان می‌تواند منبع فوق‌العاده‌ای برای به‌دست آوردن ترافیک مفید باشد. در این روش هم شما و هم سایتی که با آن تبادل لینک می‌کنید بهره می‌برند. به سایت‌هایی درخواست تبادل لینک بدهید که رتبه آلکسای آن‌ها تقریبا با رتبه شما یکسان است. توقع نداشته باشید سایت‌های با رتبه بسیار بهتر از شما حاضر به تبادل لینک شوند.
 
۷. تبادل تبلیغ
از فضای تبلیغاتی سایت‌تان برای تبلیغ سایت دیگری استفاده کنید و از آن سایت بخواهید که تبلیغ سایت شما را در سایت خود قرار دهد. این کار چیزی شبیه تبادل لینک است ولی به جای لینک احتمالا یک بنر تبلیغاتی رنگارنگ را تبادل می‌کنید.
 

۸. انتشار مقاله

مقاله‌های کوتاه یا چند‌صفحه‌‌ای بنویسید و در بخش منابع و «درباره نویسنده» توضیحاتی در مورد خودتان و لینکی به سایت خود درج کنید. این مقالات را بسته به طول مقاله به سایت‌های خبری، مجلات معمولی یا مجلات اینترنتی و یا به سایت‌های دانلود و پخش مقالات بفرستید. این مقالات علاوه بر افزایش بازدید‌کنندگان سایت، باعث شناخته شدن شما به‌عنوان یک متخصص در حوزه کاری مرتبط می‌شوند و احتمال خرید از شما افزایش می‌یابد. همچنین عده زیادی این مقالات را باز‌نشر خواهند کرد یا در سایت خود خواهند گذاشت که مقدار زیادی ترافیک و اعتبار مجانی برایتان به ‌همراه خواهد آورد.
منبع: مدیر سبز

Saturday, 29 July 2017

بازاريابي محتوا چيست و به چه دليل شكل گرفت؟

بازاريابي محتوا و استراتژي محتوا، از جمله واژه‌هايي هستند كه در سالهاي اخير به صورت گسترده در فضاي رسانه ها به كار گرفته مي‌شوند. در اين نوشته، قصد داريم مفهوم بازاريابي محتوا را شفاف‌تر كرده و مسير را براي درس‌هاي تخصصي كه در ادامه سري استراتژي محتوا مطرح خواهيم كرد، هموارتر نماييم.
با توجه به اينكه تاكنون به صورت پراكنده درباره بازاريابي محتوا و استراتژي محتوا حرف‌هاي زيادي در متمم مطرح كرده‌ايم و از اين به بعد مي‌خواهيم به صورت زيربنايي و تخصصي به اين موضوع بپردازيم، در كنار هر يك از جملات و توضيحات، اگر قبلاً مطلبي را مطرح كرده باشيم، به صورت توضيح بيشتر: … لينك مربوط به آن را مي‌گذاريم تا دوستاني كه از اين نقطه با ما همراه شده‌اند، در پيگيري مطالب دچار مشكل نشوند.
اگر حدود پانزده دقيقه از وقت خود را در اختيار ما قرار دهيد، تلاش مي‌كنيم تا حد خوبي،‌ دلايل شگل گيري و جدي شدن بحث بازاريابي محتوا را مطرح كنيم. در درسهاي بعدي، مفهوم دقيق تر محتوا، نحوه اندازه گيري و ارزيابي محتوا و همينطور شيوه تدوين استراتژي محتوا را مرور خواهيم كرد.

آيا بازاريابي محتوا به كار من ربطي دارد يا اصلاً به درد من مي‌خورد؟

اگر بپذيريم كه بازاريابي محتوا شيوه اي براي فروش است مي‌توانيم بگوييم كه هركس چيزي براي فروختن دارد، ميتواند به بازاريابي محتوا هم به عنوان يك ابزار و گزينه نگاه كند.
دقت داشته باشيد كه ما فروش را به معناي عام آن به كار مي‌بريم. همان تعبيري كه استيونسن مي‌گفت:

به عبارتي، همانطور كه يك توليدكننده چاي، تلاش مي‌كند چاي خود را به مشتريان بيشتري بفروشد و هر مشتري هم ميزان بيشتري از چاي او خريداري كند، يك نويسنده هم در حال فروختن كتاب خود به مردم يا به ناشر است و دوست دارد كتابش را به قيمت بيشتري و به تعداد خوانندگان بيشتري بفروشد.
حتي كساني كه اساساً هدفشان كسب ماديات نيست و به صورت غيرانتفاعي فعاليت مي‌كنند هم با اين معناي عام فروش فروشنده محسوب مي‌شوند.
به عنوان مثال، يك موسسه خيريه هم كه از كودكان سرطاني حمايت مي‌كند، درگير فرايند فروش است.
 اين موسسه، مي‌خواهد كه مردم، خريدار حرف‌ها و خواسته‌ها و خدماتش باشند. بنابراين تلاش مي‌كند مخاطبان خود را افزايش دهد و از هر كدام از مخاطبان خود هم، كمك و حمايت بيشتري دريافت كند.
حالا بياييد در يك سازمان، به مدير واحد پاسخگويي تلفني به مشتريان فكر كنيم.
عموم شركتها،‌ واحد پاسخگويي به مشتريان را چندان جدي نمي‌گيرند.
يا كم سابقه ترين و غيرمتخصص‌ترين كاركنان خود را به اين بخش مي‌فرستند.
عملاً مدير اين واحد هم مشكل فروش دارد. نه به معناي اينكه از واحدهاي ديگر پول بگيرد و خدمات ارائه دهد.
بلكه به اين معنا كه اعتبار اين واحد افزايش يافته، در جلسات رسمي سازمان، حرفهايش خريدار بيشتري داشته و نظرات اين واحد بتواند بر سياست‌هاي كلان سازمان، تاثيرگذار باشد.
با اين تعاريف، كافي است يك بار ديگر فكر كنيم و ببينيم كه من يا سازمان من چه چيزي را مي‌فروشد و بازاريابي محتوا قرار است به من براي فروش چه چيزي كمك كند؟

آيا توليد محتوا و بازاريابي محتوا، زيرمجموعه‌اي از دانش تجارت الكترونيك يا كسب و كار آنلاين است؟
اين روزها خيلي از مردم، وقتي لغت محتوا و بازاريابي محتوا را مي‌شنوند بلافاصله به محتواي ديجيتال فكر مي‌كنند.
اما محتواي ديجيتال اگر چه يكي از شكل‌هاي رو به رشد محتوا در دنياي امروز محسوب مي‌شود، تنها يكي از انواع محتواست. اگر شما يك نويسنده هستيد و كتاب منتشر مي‌كنيد، باز هم توليدكننده محتوا هستيد.
اگر شب هنگام، اوقات فراغت خود را با ارسال پيام و پيامك از طريق نرم افزارهاي مختلف مانند وايبر و واتزاپ و … مي‌گذرانيد، توليدكننده محتوا هستيد.
اگر معلمي هستيد كه در كلاس درس مي‌دهيد توليدكننده محتوا هستيد.
اگر مدير تضمين كيفيت يك شركت هستيد و دستورالعمل‌ها و فرايندها را تنظيم و منتشر مي‌كنيد،‌ توليدكننده محتوا هستيد.
اگر داستان‌هاي اخلاقي و مذهبي براي مردم تعريف مي‌كنيد و تلاش مي‌كنيد آنها را به زندگي بهتر هدايت كنيد، توليدكننده محتوا هستيد.
اگر فيلم ميسازيد توليدكننده محتوا هستيد.
حتي كسي كه قبض تلفن همراه چاپ مي‌كند يا فاكتور فروش يك فست فود را صادر مي‌كند، در حال توليد محتوا است.

البته برخي شغل‌ها به طور مستقيم توليدكننده محتوا هستند و به بازاريابي محتوا فكر مي‌كنند و برخي ديگر، توليد محتوا را به عنوان فرايندي جانبي در كار خود تعريف مي‌كنند.
قاعدتاً يك جايگاه اختصاصي براي بنزين (به قول خودمان پمپ بنزين) توليدكننده محتوا به نظر نمي‌رسد.
اما اگر برگه‌اي به رانندگان بدهد و روي آن فهرستي ده گانه از مواردي كه مصرف سوخت خودرو را افزايش مي‌دهند نوشته باشد، به يك توليدكننده محتوا تبديل شده و احتمالاً به بازاريابي محتوا هم فكر مي كند.
بنابراين، بازاريابي محتوا را بايد به عنوان زيرمجموعه‌اي از حوزه بازاريابي در نظر گرفت تا حوزه‌ي تكنولوژي ديجيتال.

چرا متمم تا اين حد روي محتوا و استراتژي محتوا و بازاريابي محتوا تاكيد مي‌كند؟
اجازه بدهيد به جاي اينكه براي شما از گسترش اينترنت و شبكه هاي ارتباطي و موبايل و لپ تاپ – كه قطعاً رويدادهاي مهمي محسوب مي‌شوند – بگوييم، به روندي كه طي چند هزار سال اخير شكل گرفته است نگاه كنيم:

هنوز نمي‌دانيم كه چرا انسان اوليه بر ديوار غارها تصاوير مختلف ترسيم مي‌كرده است.
مستقل از اينكه آن تصاوير را براي زيبايي ترسيم مي‌كرده يا براي اينكه آنها را به عبادت بنشيند و يا اينكه پيامي از خود براي بازماندگان و آيندگان به جا بگذارد، به هر حال انسان اوليه، توليد محتوا را قبل از قسمت عمده‌اي از توليدات فيزيكي آغاز كرده است.
وقتي كه ارتباطات شكل گرفت، محتوا اين بار شكل پيام را به خود گرفت.
حالا محتوا فرستنده و گيرنده هم داشت و در يونان باستان، آنها كه در دو ماراتون پيروز بودند، حاملان پيامهاي مهم تلقي مي‌شدند.
انسان همچنان به توليد محتوا ادامه داد.
محتوا فقط تصويري زيبا بر ديواره‌ي غار يا يك پيام مهم سياسي نبود.

جارچي‌ها، اولين توزيع‌كننده‌هاي رسمي محتواي خبري بودند و طبيعتاً چون استفاده از جارچي، به پشتوانه حقوقي و سرمايه مادي نياز داشت، پادشاهان تنها كساني بودند كه مي‌توانستند عرضه‌ي انبوه محتوا را در ميدان‌هاي شهر انجام دهند و به نوعي نخستين رسانه ها شكل گرفتند.
عصر چاپ و انتشار روزنامه‌ها، نسل بعدي عرضه محتوا را رقم زد.
حالا توليد محتوا به عنوان يك شغل، رسماً شكل گرفته بود و رسانه، معنا پيدا كرده بود.
البته هنوز بازاريابي محتوا به شكلي كه امروز شناخته مي‌شود رايج نبود.
روزنامه ها، خبر و گزارش منتشر مي‌كردند و صاحبان كسب و كار هم، در ازاء پرداخت پول، اجازه داشتند آگهي‌هاي خود را در آنها منتشر كنند.
شايد اگر بخواهيم كمي موشكافانه‌تر نگاه كنيم، روزنامه‌هاي دولتي آن زمان، به نوعي فلسفه بازاريابي محتوا را مي‌فهميدند.
روزنامه منتشر مي‌شد و با انواع محتوا، مردم را خوشحال و راضي و سرگرم مي‌كرد تا در لا به لاي آن،‌ دولتها هم بتوانند به تبليغ ايده ها و نظريات خود و به نوعي به بازاريابي خودشان و افكارشان بپردازند.
راديو نسل بعدي بستر توليد محتوا بود.
حالا صدا هم به انواع محتوا افزوده شده بود و تلويزيون به تدريج تصوير را هم وارد فضاي محتوا مي‌كرد.
در اين ميان روزنامه ها نقش خود را از دست ندادند.
مجله هاي تخصصي شكل گرفتند.
اين مجله‌ها كه به صورت هفته نامه و ماهنامه براي خانواده ها، پزشكان، ورزشكاران،‌ حقوق‌دانان و … منتشر مي‌شدند، ايده‌هاي جديدي را در بازاريابي محتوا به همراه آوردند.
پزشكان هوشمند آموختند كه به جاي آگهي تبليغاتي، مقالاتي آموزشي درباره مواجهه با بيماري‌ها بنويسند.
روانشناسان، يادگرفتند كه به جاي اصرار و التماس براي اينكه مردم به آنها پول بدهند و مشورت بگيرند، ستون پاسخ به سوالات، راه بيندازند و با لبخندي بر لب و چهره‌اي مهربان، آمادگي خود را براي پاسخگويي به سوالات مطرح كنند.
آنها مي‌دانستند كه خواننده‌ي مقالات، مشتري مطب‌ها و مراكز مشاوره آنها هم خواهد بود.
ماهواره‌ها نسل جديدي از بستر ارتباطي بودند كه رسانه‌هاي فراگير را شكل دادند.
حالا كشورهاي مختلف مي‌توانستند به بازاريابي در نقاط ديگر جهان فكر كنند.
از طرفي هزينه تاسيس شبكه‌هاي جديد كاهش يافته بود.
دغدغه‌هاي ارتباط بين فرهنگي هم بيشتر شد و حالا بازاريابي محتوا مي‌آموخت كه بايد بكوشد محتواي فراگير توليد كند.
هر جا هم كه چنين مسئله اي امكان پذير نيست، بسته به سليقه مردم محتوا بسازد.

مك دونالد آموخت كه محتواي تبليغاتي‌اش در كشورهاي مسلمان،‌ بايد در ماه رمضان رنگ و بوي اسلامي بگيرد و در غير اين صورت اثربخش نخواهد بود.
كشورها آموختند كه در محتواهاي توليدي خود براي نقاط دور جهان، تصويري خوش آب و رنگ‌تر از واقعيت خود را ترسيم كنند.
صنعت گردشگري آموخت كه توليد محتوا براي جذب توريست، چيزي فراتر از انتشار سفرنامه‌هاي جهانگردان قديمي است و حالا مي‌توان تيزرهاي تبليغاتي جذاب توليد و پخش كرد.
توليد محتوا به تدريج به يك دانش تخصصي‌تر تبديل شد.
حالا روزنامه نگاران قديمي، خودشان را اصحاب رسانه معرفي مي‌كردند.
توليد فيلم و موسيقي و كتاب و مقاله موفق، به تركيبي از انسان‌شناسي و روانشناسي و حقوق و بازاريابي و مديريت نياز داشت.
هزينه توليد محتوا بالا رفته بود و مردم ترفندهاي تبليغاتي را به خوبي آموخته بودند.
در اين ميان بازاريابي محتوا به شيوه امروزي آن، به تدريج در حال شكل گيري بود.
به تدريج اينترنت و دنياي وب شكل گرفت.
وب سايت‌ها ابزارهاي ارزان قيمت و اثربخش بودند كه هر شخص يا سازماني مي‌توانست با صرف بودجه و انرژي كمي، آنها را در اختيار خود داشته باشد.
فراگير شدن كاربران اينترنت، شكل گيري امكان نقل و انتقال پول در فضاي آنلاين، شبكه ‌هاي اجتماعيوگوشي‌هاي هوشمند، همه و همه باعث شدند كه محتوا مفهومي جدي‌تر پيدا كند.
عصر جديدي شكل گرفت كه توليد محتوا و بازاريابي محتوا و تدوين استراتژي براي عرضه محتوا، يكي از دغدغه‌هاي اصلي‌اش بود.

چه اتفاقي افتاده است كه شكل سنتي بازاريابي و تبليغات، به سمت بازاريابي محتوا حركت كرده است؟
اتفاقات زيادي در سالهاي اخير باعث شد كه روند و مسير حركت بازاريابي از بازاريابي سنتي به بازاريابي محتوا تغيير كند.
يكي از مهم‌ترين تغييرات، ايجاد احساس آگاهي و دانش در ذهن مشتريان بود.

اگر مي‌گفتند خودرو بايد سه چرخ داشته باشد، مي‌گفتيم حتماً درست است و اگر مي‌گفتند كف خودرو بايد از كف خيابان دو متر فاصله داشته باشد، مي‌گفتيم حتماً اسراري در اين طراحي است كه ما نمي‌فهميم.
اما امروز، هر كسي كه در خيابان راه مي‌رود و خودرويي ديده است، خود را متخصص خودرو مي‌داند. مهم نيست كه بنز باشيد و آخرين مدل خود را توليد كنيد يا تويوتا باشيد و با سهم بزرگي از بازار جهاني، محصول جديد خود را روانه بازار كنيد.
مردم به سادگي نظر مي‌دهند: كاش بنز اين آپشن را هم اضافه مي‌كرد. تويوتا در طراحي پشت خودرو كم حوصلگي به خرج داده است! شركت … نبايد به سمت توليد خودروي SUV ميرفت. طراحي گيربكس فلان شركت ضعيف است!
شبيه همين ماجرا را مي‌توانيم در مورد گوشي‌هاي موبايل هم مثال بزنيم.
مهم نيست اپل باشيد و در صنعت خود پيشرو باشيد.يا اينكه استيو جابز باشيد و مرده باشيد! هر كسي كه يك بار گوشي موبايل در دست گرفته است، معتقد است كه اگر استيو جابز را ديده بود و نصيحت‌هاي خودش را مطرح مي‌كرد، الان اپل خيلي موفق‌تر بود!
واقعيت اين است كه اگر نسبت دانش به پيچيدگي محصول را در نظر بگيريم، مشتريان موبايلهاي قديمي نوكيا كه نقش گوشتكوب را هم ايفا مي‌كرد، دانش بيشتري نسبت به موبايل خود و قابليت‌هايش داشتند تا كسي كه امروز يك گوشي هوشمند مدرن با سيستم عامل اندرويد يا iOS خريداري مي‌كند.
اما اينها دليل نمي‌شود.
مشتري امروز، به خاطر اطلاعات زيادي كه در اختيار دارد، معتقد شده است كه دانش و تخصص بيشتري هم دارد و به همين دليل، به سادگي سابق، با چند بيلبورد و تيزر تبليغاتي عمومي متقاعد نمي‌شود. او خودش را صاحب نظر مي‌داند يا در اطرافش، كساني را مي‌شناسد كه آنها را صاحب نظر مي‌داند.
حالا اگر شما مي‌خواهيد محصول جديدي عرضه كنيد، بايد مدتها در گوش مشتري، داستان‌هاي مختلف تعريف كنيد و برايش حرف بزنيد تا او بيشتر ياد بگيرد و در نهايت، وقتي خودش به عنوان كارشناس محصول و خدمت شما را ارزيابي مي‌كند، تصميم به خريد آن بگيرد!
ظهور عرضه كنندگان ارزان قيمت، اتفاق ديگري بود كه قواعد بازي را تغيير داد. تقريباً هر محصولي كه توليد كنيد مي‌بينيد كه چيني‌ها چيزي شبيه آن را به قيمتي ارزان‌تر توليد كرده‌اند.
توسعه تكنولوژي به كاهش قيمت تمام شده منتهي شده و اكنون ارزان‌ترين محصولات هم، در بسياري از قابليت‌ها با محصولات گرانقيمت، مشابه هستند.
قدرت تفكيك چشم انسان از قدرت تفكيك صفحه نمايش موبايل‌ها كمتر است و تفاوت كنتراست تلويزيون‌ها را به خوبي نمي‌فهمد.
گوش ما در شنيدن و تفكيك صدا در مقايسه با كيفيتي كه سيستم‌هاي صوتي امروزي دارند بسيار ضعيف است و ديگر به سادگي نمي‌توان ادعا كرد كه كيفيت فلان سيستم صوتي تفاوت فاحشي با متوسط سيستمهاي صوتي موجود در بازار دارد.
پارچه‌ها در چند كارخانه محدود بافته مي‌شوند و گاهي پارچه لباسي كه شما در خاورميانه مي‌خريد و لباسي كه در غرب اروپا يا آمريكاي شمالي خريداري مي‌كنيد به دست يك نفر و زير يك دستگاه توليد شده است!
پس به نظر مي‌رسد كه اگر از حد متوسط عبور كرده باشيم، مشتري تا حد زيادي داستان‌ها را مي‌خرد! ردبول به نسبت يك نوشابه انرژي‌زاي گمنام، داستانهاي بيشتري در گوش من و شما خوانده است! به همين دليل است كه گفته مي‌شود امروز يك برند، بايد خودش را يك ناشر ببيند (توضيح بيشتر:بازاريابي درونگرا و برند به عنوان ناشر)
مسئله سوم، گرانتر شدن بسترهاي سنتي تبليغات است.
طي دهه اخير، برندسازي و بازاريابي و تبليغات و مفاهيم مشابه،‌ بيش از آنكه به نفع توليدكنندگان كالا و خدمات عمل كنند، به نفع رسانه‌هاي تبليغاتي عمل كردند.
هر روز تقاضا براي تبليغات تلويزيوني بيشتر شد.
هر كسي دوست داشت در روزنامه‌ها تبليغ كند. صاحب هر كسب و كار مربوط و نامربوطي، در آرزوي خود روزي را مي‌ديد كه نامش بر روي بيلبورهاي خياباني حك شود.
تقاضاي زياد، قيمت‌ها را هم افزايش داد و از سوي ديگر، مخاطب كه هر روز با حجم بيشتري از تبليغات مواجه بود، بيش از گذشته،‌ نسبت به تبليغات بي‌تفاوت شد.
بيلبوردهاي خلاقانه كه زماني تصميم مشتري به خريد را شكل مي‌دادند، امروز به سختي حتي مي‌توانند لبخندي بر لب مشتري بياورند و ايده‌هاي تكراري هم مخاطب را دلزده كرده است.
چهارمين مسئله اين بود كه آشنايي مخاطب‌ها با فرايند تبليغات و همينطور جزييات اجرايي و عملياتي آن، اثربخشي تبليغات را كاهش داد.
حالا ديگر خيلي سخت است كه به بيننده‌ي تلويزيوني بقبولانيد كه به عنوان يك كارآفرين موفق به تلويزيون دعوت شده‌ايد.
هر كس كه در زير يك پله به دستفروشي هم مشغول بوده، پيشنهادهاي مختلف براي توليد مشترك برنامه‌ها را شنيده است و حتي تعرفه‌ها هم مشخص است.
رپورتاژ آگهي در روزنامه‌ها ديگر كسي را هيجان زده نمي‌كند. مردم هنگام ديدن سريال‌ها، زمان دستشويي رفتن خود را با ساعت تبليغات تنظيم مي‌كنند! به عبارت ديگر، همزمان با گران شدن بسترهاي تبليغاتي، اثربخشي آنها هم كاهش يافته است.

وضع فضاي آنلاين و شبكه‌هاي اجتماعي هم بهتر نيست.
قيمت فالور اينستاگرام مشخص است! بگوييد كه امروز چند فالور داريد و مي‌خواهيد هفته‌ي بعد چند فالور داشته باشيد تا فالور‌ها را با تخفيف به شما بفروشند!
فالورهاي كم خاصيت در شبكه‌هاي اجتماعي زياد شده‌اند. همانهايي كه به روح سرگردان موسوم هستند.
در صفحه فيس بوك خود ده هزار فالور داريد و مطلبي كه مي‌نويسد صد عدد لايك مي‌خورد.
بخشي از مردم فقط كنجكاوي مي‌كنند و بخشي ديگر حتي همين كار را هم انجام نمي‌دهند.
شبكه‌هايي مانند وايبر را هم كه همگي ديده‌ايم.
در يك لحظه همزمان دو تبليغ در مورد كنسرت يك خواننده و عرضه مستقيم پوشك كودك دريافت مي‌كنيم.
ايميل‌هاي گروهي هم كه به سرنوشت پيامك‌هاي گروهي دچار شده‌اند و هر كسي با كمي صرفه جويي در غذاي روزانه مي‌تواند بودجه‌اي براي ارسال پيام به همه هموطنان خود ذخيره كند!


بازاريابي محتوا، در چنين بستري شكل گرفت.
سوال اصلي بازاريابي محتوا اين بود كه: چگونه مي‌توان از رسانه هاي قديمي به شيوه اي اثربخش و ارزان قيمت استفاده كرد؟ همچنين چطور مي‌توان از رسانه هاي جديد كه فعلاً بيشتر نقش اسباب بازي و سرگرمي ما را دارند، ابزارهايي ارزان اما اثربخش براي ارزش آفريني خلق كرد؟

منبع : متمم

Friday, 28 July 2017

كسب و كار اينترنتي را چگونه آغاز كنيم؟

كسب و كار اينترنتي : يكي از راه هاي كسب درآمد سريع و بدون نياز به سرمايه گذاري راه اندازي كسب و كار اينترنتي است (شما با سرمايه گذاري بسيار كم مي توانيد كسب وكار خود را در اينترنت راه اندازي كنيد) كه اكثر آنها نيز ابتدا از داخل خانه ها آغاز مي شود و سپس رشد كرده و تبديل به شركت هاي بزرگ مي شوند.

اگر شما در حال حاضر كسب و كار داريد اما در اينترنت فعاليت نمي كنيد و از اينترنت درآمدي نداريد پس قطعا از بسياري از رقبا جا مانده ايد  از طرفي  بسياري از كسب و كارهاي فيزيكي  و سنتي در حال حاضر رو به نابودي مي روند  و جاي خود را به كسب وكارهاي اينترنتي مي دهند ، نگران نباشيد در اين مقاله به شما مي گوييم كه چگونه كسب و كار خود را در اينترنت راه اندازي كنيد.
  

خيلي ها بر اين باورند كه راه اندازي كسب و كار اينترنتي فقط با سرمايه گذاري زياد امكان پذير است و بايد براي شروع هزينه هاي زيادي براي صرف راه اندازي وب سايت و تبليغات و… شود و يا بايد مسلط به برنامه نويسي بود و خود با انجام كارهاي فني پيچيده يك كسب و كار اينترنتي راه اندازي كرد.

از شما مي خواهم به سوالات زير پاسخ دهيد؟؟؟





  • آيا فكر مي كنيد براي راه اندازي كسب و كار اينترنتي حتما بايد كدنويسي كنيد؟
    خير
  • آيا فكر مي كنيد نياز است با شخص متخصص مشورت كنيد؟
    بله
  • آيا شما هم فكر مي كنيد بايد كالاهاي زيادي را خريده و انبار كنيد؟
    خير
  • آيا بدون سرمايه گذاري زياد نيز مي شود يك كسب و كار آنلاين راه اندازي كرد؟
    بله

به جملات پايين دقت كنيد و در ابتداي هر جمله بگويد من مي توانم:
  • ۱۰۰% توسط خودتان
  • بدون نياز به كدنويسي و متخصص
  • بدون هزينه هاي هنگفت!
  • بدون نياز به انبار حتي ۱ محصول!
  • بدون نياز به دفتر كار و در منزل

راه اندازي وب سايت 


قبل از ورود به دنياي اينترنت و اينكه جايگاه و نشاني خود را مشخص سازيم ، احتياج به نام خود در وب سايت داريم تا از طريق آن هم داراي شناسه و آدرس باشيم و هم با مشتريان ارتباط برقرار نمائيم نام وب سايت مي تواند بعنوان قسمتي از نشاني پست الكترونيكي ما به كار گرفته شود تا شناسه اينترنتي ونام تجاري مان را بيشتر مطرح نمايد .

مشخصات نشاني وب يا شناسه اينترنتي  تجاري :



-نام اينترنتي بايد طوري انتخاب شود كه به سرعت در حافظه مشتري جاي گيرد و باقي بماند . مثلا نام آمازون خيلي سريعتر از بوك سون لاين در ذهن باقي مي ماند .

– شناسه اينترنتي بايد كسب و كار را به خوبي معرفي نمايد معرفي ساده و هوشمندانه تجارت مورد نظر  در نام سايت از اشتباهي گرفتن آن جلوگيري مي كند . مثلا: سايت بوك دانلود به صورت آشكار به بازديد كننده مي فهماند كه مي تواند در آن سايت كتاب هاي الكترونيكي را دانلود يا خريداري نمايد .

اگر يك نمايه اينترنتي براي تجارت مورد نظر برپا شود نام سايت را مي توان مناسب با نام تجارت و يا حتي هم اسم شركت خود انتخاب كرد .
-شناسه اينترنتي بايد كوتاه باشد يعني مشتري با يك بار شنيدن آنرا به خاطر بسپارد و به راحتي نامشان را در مرورگر وب خود وارد كند . بنابراين نام هاي پيچيده به هيچ عنوان بخوبي عبارات ساده نمي شوند .

چگونه سايت خود را راه اندازي كنيم ؟




۱-در اولين قدم بايد سايت هاي تجاري موجود در اينترنت را مورد مطالعه و ارزيابي قرار داده و با خلاقيت سايت خود را با روش هاي بازاريابي تكنيك هاي طراحي بكار گرفته در آنها هماهنگ نماييم تا بتوانيم كارآيي سايت را تضمين كنيم.

۲-صفحه اصلي سايت را طوري طراحي نمائيم كه در اولين نگاه بر روي بازديد كننده و مشتري تاثير بگذارد مثلا اطلاعاتي از نام و علامت تجاري ، نشاني دقيق ، چگونگي تماس و شماره تماس و نمابرو  پست الكترونيكي بار صفحه اول قرارگيرد.

۳-بايد بازديد از سايت را براي مشتريان آسان نموده و بايد تعداد كليك هايي كه مشتري از صفحه ابتدايي سايت مي كند به حداقل رساند .

۴-سايت را بايد ساده و سبك كرد و از انباشته نمودن سايت به عكس ، موسيقي و … خودداري نمود و بايد از تصاوير كه به كار مي بريم مطمئن باشيم كه بر كيفيت سايت مي افزايد نه اينكه مشتري را گيج مي نمايد .

تاسيس شركت تجارت الكترونيكي




شركت هاي موجود به طور روز افزون از تجارت الكترونيكي براي گسترش شبكه هاي فروش و بازاريابي خود استفاده مي كنند . همچنين تجارت الكترونيكي محور تاسيس تعداد زيادي از شركت هاست .

اينترنت در شركت هاي كوچك و متوسط بسيار مهم است چرا كه با استفاده از آن مي توان هزينه هاي بازاريابي را به حداقل رساند و در عين حال به بازارهاي وسيع تري دست يافت .
كارآفريني كه فعاليت كارآفرينانه تجارت الكترونيكي را آغاز مي كند لازم است تصميم بگيرد كه آيا مايل به انجام عمليات اينترنتي داخل شركت است يا اين عمليات را به منابع خارجي و كارشناسان اينترنتي بسپارد .

در صورت انتخاب عمليات درون شركت بايد رايانه ، خدمات رسان يا سرور ، خطوط اتصال يا روتر و ديگر سخت افزارهاي لازم را تهيه كرد و حداقل يك خط تلفن را به اتصال اينترنتي اختصاص داد .

البته اتصال از طريق فيبر نوري كه گران تر است به سرعت دارد جاي خود را باز مي كند . ديگر امور زيربنايي تجارت الكترونيك عبارت اند از نرم افزار و خدمات پشتيباني از قبيل طراحي وب سايت و پرداخت الكترونيكي و منابع انساني راهكار ديگر آن است كه از منابع بي شمار خارج از شركت براي تجارت اينترنتي كمك بگيريم كارآفرين مي تواند از شركت طراح وب بخواهد صفحه هاي وب را طراحي كند سپس آن را روي سرور شركت نصب كند .
در اين صورت وظيفه كارآفرين به روز كردن صفحات به صورت مستمر است .


دو مولفه مهم تجارت اينترنتي عبارت اند از عمليات پيشاپيش و انتصابي كه عمليات پيشاپيش در واقع شامل عملكرد وب سايت است . توانايي هاي جستجو ، چرخ دستي ، خريد و پرداخت ايمني چند مثال از اين عمليات اند .

بزرگترين اشتباه بسياري از شركت هاي اينترنتي آن است كه تصور مي كنند وب سايت جذاب با قابليت هاي تعامل دو سويه ، موفقيت آنها را تضمين مي كند ، ولي در واقع اين امر اهميت عمليات انتهايي را از نظرها مخفي مي كند .

نتيجه گيري:
اگر اطلاعات كافي براي راه اندازي وب سايت خود نياز داريد مي توانيد به وب سايتهاي كه در اين زمينه مشاوره مي دهند مراجعه كنيد . آرزوي ما موفقيت و پيشرفت شما دوست عزيزم است.

نويسنده : ماهان تيموري

Thursday, 27 July 2017

ايجاد مزيت رقابتي

مهم‌ترين عامل در فروش موفق ايجاد مزيت رقابتي است. براي موفقيت در فروش، بايد مشتريان را متقاعد كنيد كه محصولات شما برتر و مطلوب‌تر از محصولات رقبا است. تمايز، كليد موفقيت در فروش است.
 
در حال حاضر مزيت رقابتي‌تان چيست؟ چه چيزي باعث مي‌شود محصول شما در ذهن مشتري برتر از هر محصول مشابه ديگري باشد؟
 

حوزه برتري شما

حوزه برتري شما چيست؟ محصول يا خدمت شما چه چيزي را به مشتري ارائه مي‌دهد كه آن را از همه جهات به مطلوب‌ترين گزينه تبديل مي‌كند؟‌ مزيت اصلي خريد و استفاده از محصول يا خدمت شما كه آن را به گزينه‌اي بهتر از محصولات رقبا تبديل مي‌كند، كدام است؟‌
مزيت رقابتي ارائه شده توسط محصول، خدمت يا شركت شما،‌ قلب همه تلاش‌هاي بازاريابي و فروش، دليل بقا و موفقيت‌تان در بازار رقابتي و كليد موفقيت شما است. به گفته پيتر دراكر «اگر مزيت رقابتي نداريد، هرچه زودتر دست به كار شويد و يكي بسازيد».
اگر از كارتان مطمئن نيستيد يا اگر محصولتان مزيت رقابتي ندارد، از خود بپرسيد: چطور مي‌توانست باشد؟ اگر بخواهم در درازمدت موفق شوم، بايد چطور باشد؟

 

ارزش‌افزوده منحصربه‌فرد

مايكل پورتر، كارشناس هاروارد در حوزه مزيت رقابتي معتقد است كه بايد «ارزش‌افزوده منحصربه‌فردي» براي مشتريان داشته باشيد.
لازم نيست از همه رقبا برتر باشيد. فقط بايد محصولي ويژه، متفاوت و ارزشمندتر به مشتريان خاص موردنظرتان ارائه دهيد.
مزيت رقابتي شما از نظر كدام مشتريان واقعا متفاوت است؟ تقريبا هر محصول يا خدمت مزاياي خاصي دارد كه آن را به گزينه بهتري براي يك گروه خاص از مشتريان تبديل مي‌كند؛ مثلا تصور كنيد كاديلاك مي‌فروشيد. مزيت رقابتي كاديلاك‌ها اين است كه اتومبيل‌هاي لوكسي هستند و تصوير ذهني مشتريان از آن، اتومبيلي با كيفيت بسيار بالا است؛ اما بايد از خود بپرسيد «اين مزيت رقابتي براي كدام دسته از مشتريان مهم است؟»

 
ويژگي‌هاي مطلوب كاديلاك براي افرادي جذاب است كه توانايي مالي خريد اتومبيل‌هاي لوكس را دارند. بازار هدف شما افرادي نيستند كه فورد، شورولت يا سوبارو سوار مي‌شوند، ‌بلكه مشتريان ثروتمندي هستند كه درآمد زيادي دارند.
بنابراين كاديلاك چه ارزش‌افزوده منحصربه‌فردي دارد كه آن را به گزينه‌اي برتر از بي.ام.دابليو، آئودي يا مرسدس بنز تبديل مي‌كند؟
براي پيشرفت در بازار رقابتي، محصولتان بايد حداقل در چهار حوزه متفاوت و برتر باشد:

 

۱. كيفيت بهتر

كيفيت توسط مشتريان تعريف مي‌شود. مشتري شما چه تعريفي از كيفيت دارد؟
 

۲. سريع‌تر و نتايج بهتر

محصول يا خدمت شما از چه طريق نتايجي سريع‌تر از محصولات رقبا ارائه مي‌دهد؟ چرا از نظر مالي و شخصي براي مشتري توجيه دارد؟ اينكه محصول يا خدمت شما نتايج و منافعي را سريع‌تر از رقبا ارائه مي‌دهد، چه تغييري در زندگي و كار مشتري ايجاد مي‌كند؟
 

۳. ارزانتر

محصول شما مي‌تواند از نظر قيمت و از نظر هزينه درازمدت مالكيت، ارزانتر از محصولات رقبا باشد. اگر ارزانتر باشد چه مفهومي براي مشتري دارد و چرا خريد با قيمت كمتر از شما به جاي خريد با قيمت بالاتر از رقبا به نفع مشتري است؟‌
 

۴. ساده‌تر يا مناسب‌تر

مشتريان تنبل هستند و هميشه محصول يا خدمتي را ترجيح مي‌دهند كه استفاده از آن راحت‌تر باشد. استفاده از محصول يا خدمت شما از كدام جهات راحت‌تر است؟ چرا راحت‌تر است؟ از چه نظر راحت‌تر است؟ چه تغييري در كار يا زندگي مشتري به وجود مي‌آورد؟ اگر همه موفقيت فروش به توانايي شما براي متمايز كردن محصول يا خدمتتان از محصولات رقبا بستگي داشته باشد تا به عنوان گزينه مطلوب‌تر ديده شود، آن‌وقت رقبايتان چه كساني هستند؟
 

نقاط قوت خود را به حداكثر برسانيد

تمام موفقيت فروش به توانايي شما براي متمايز كردن محصول يا خدمتتان از محصولات رقبا و تبديل آن به گزينه‌اي مطلوب‌تر بستگي دارد. در اين صورت، رقباي شما چه كساني هستند؟ چرا مشتريان از رقبا خريد مي‌كنند؟ چه مزيت‌‌هايي را در آن‌ها مي‌بينند؟ از چه جهاتي حس مي‌كنند محصول يا خدمت رقبا برتر از شما است؟
 
صادقانه بگوييد كه محصولات و خدمات رقبا از چه جهاتي برتر از شما است؟ چگونه مي‌توانيد مزاياي رقبا يا مزايايي كه مشتري در رقبا مي‌بيند را تقليد كنيد؟ براي معرفي محصول يا خدمت‌‌‌ به طريقي كه باعث حداكثر كردن نقاط قوت شما و تاكيد بر نقاط ضعف و آسيب‌پذيري رقبا شود، چه مي‌توانيد بگوييد يا چه كاري مي‌توانيد انجام دهيد؟
 
اغلب محصولات و خدمات مشابه هستند؛ مثل رستوران‌هايي كه غذاي مشابه ارائه مي‌دهند. در اين حالت، روش ايجاد تمايز، ارائه خدمات بهتر، گرمتر و دوستانه‌تر به مشتريان است. در بسياري از موارد، به خصوص وقتي مشتري محصول يا خدمت را كالايي مي‌داند كه همه‌جا در دسترس است، كيفيت ارائه خدمات يك مزيت رقابتي به حساب مي‌آيد كه باعث ايجاد حاشيه امن براي شما در ذهن مشتري مي‌شود.
 
گاهي همه آنچه براي جذب مشتري لازم داريد اين است كه در يك حوزه خاص و مهم از نظر او، برتر باشيد.
 
يك تمرين: پشت كارت ويزيت خود دليلي ده تا پانزده كلمه‌اي بنويسيد كه باعث مي‌شود يك مشتري مردد و بسيار آگاه به جاي خريد از ديگران از شما خريد كند.
اگر نتوانيد مزيت رقابتي خود را پشت كارت ويزيت بنويسيد، به احتمال زياد اصلا آن را نمي‌شناسيد يا نمي‌توانيد هنگام فروش از آن بهره ببريد.



منبع : مدير سبز